سلام. امروز عید غدیره. بجز دوره گرد، با هیچ کس قهر نبودم. اومدم که هم آشتی کنم و هم اینکه بگم اگه به حرمت این پست و جمله ی آخرش نبود، مدت ها پیش رهاش می کردم و به دفتر خودم پناه می بردم.

حالا هم توی رودرواسی با خودم نیستم. یه حسی بهم می گه که باید بنویسم. می نویسم. ولی ... اینجا ... نه. می خوام اسبابم رو جمع کنم و برم یه جایی که توش همه غریبه باشن. یه جایی که هیچ کس من رو نشناسه. می خوام نقاب ناشناس بودن به صورتم بزنم و توش به راحتی بگم که پشت همه ی نقاب هایی که تا حالا دیدید و دیدم، چی پنهان بوده.

حقیقتش خیلی هم به این کار مطمئن نیستم. ولی سعی و خطاست دیگه. فکر  کنم دیگه اونقدر جرأت داشته باشم که اگه جواب نداد، برگردم همین جا.

عیدتون هم مبارک

یا علی