لینک وبلاگ "یادداشت‌های یک مرد خیانتکار"، دیشب به دستم رسید. از آن‌جا که آرشیو بلند بالایی نداشت، کلش را خواندم. صبح که بیدار شدم، هنوز فکرم مشغولش بود. به همسر اولش فکر می‌کردم و احساس احتمالی‌اش؛ و ناخودآگاه دلم برایش می‌سوخت.
   تا این‌که مطلب امروزش را خواندم. چه‌طور بگویم، اولش از خودم بدم آمد؛ دلم برای خودم سوخت. از خنگی و بَبویی خودم و شم ضعیفی که در این مورد داشتم، بدم آمد. از این‌که تا چند دقیقه‌ی پیش داشتم به حال همسر اولش دل می‌سوزاندم و غصه می‌خوردم، مشمئز شدم. انگار که من در دنیای دیگری زندگی می‌کنم و خیلی از اوقات با آدم‌هایی روبه‌رو می‌شوم که از درکشان عاجزم و از شنیدن داستان زندگی‌شان جداً ضربه می‌خورم. به زعم من، زندگی‌شان یک زندگی گُهی است. همیشه آرزو داشته‌ام که هرگز نبینمشان. اما این آدم‌ها هستند؛ حضور دارند و چه بسا در کمین زندگی آینده‌ام نشسته باشند. همیشه از لوث وجودشان به خدا پناه برده‌ام و آنقدر برای دوری شرشان از خودم و ذریه‌ام دعا کرده‌ام که دیگر خیالم راحت است که خود بخود، دست‌های بلند و توانایی از پشت سر، وارد بازی زندگی‌ام خواهد شد و کارگردانی‌اش خواهد کرد؛ چنان که تا امروز.
   از این‌ها که بگذریم، چند روز پیش داشتم با دوستم صحبت می‌کردم و بحث کشیده شد به سمت موضوع ناخوشایند خیانت؛ و البته خیانت زن‌ها که به زعم من، کمی عجیب‌تر از خیانتِ مردها به نظر می‌رسد؛ و از قضا این روزها درباره‌اش بسیار شنیده‌ام. به دوستم می‌گفتم که خیانت زن‌ها به همسرانشان برایم به مراتب عجیب‌تر و ناملموس‌تر از خیانت مردهاست. معتقدم که قلب زن‌ها برای عشق، ظرفیتِ بیش از یک نفر را ندارد و وقتی می‌شنوم که خانمی به همسرش خیانت کرده، می‌توانم یقین داشته باشم که روابط عاطفی آنها و در نتیجه، زندگی مشترکشان از مدتی قبل، به پایان رسیده است و طی این مدت، خانم صرفاً یک هم‌خانه برای همسرش بوده؛ در حالی که کوچک‌ترین تقیدی نسبت به او احساس نمی‌کرده است.
   اما خیانت مردها، همیشه این‌طور نیست. مردها گاهی عاشق همسر اولشان هستند و با این حال به او خیانت می‌کنند. از نوشته‌های مرد خیانتکار، به نظرم می‌رسد که او با خودش، احساساتش و مخاطبینش صادق است و فکر می‌کنم که دست‌نوشته‌های چنین مردی، اقلاً ارزش یک بار خواندن و کمی فکر کردن را دارد؛ هر چند هیچ به مزاقمان خوش نیاید.

   پ.ن1: اعتراف می‌کنم که در کنار تمام حس‌های بد و سرشار از تأسفی که نسبت به خیانتِ زن‌ها داشتم و دارم، به دلیل احساسی کاملاً زنانه، از کِنف شدنِ امروز صبحِ این مرد خیانتکار، بسیار حظ کردم!
   پ.ن2: یه حسی بهم می‌گه که آدم‌های صد در صد صادق، مدت زیادی دوام نمی‌آورند؛ حتی در دنیای مجازی! اگر ظن من درست باشد و مرد خیانتکار تا این حد رو راست باشد، دیری نمی‌پاید که وبلاگش را منهدم نماید. توصیه می‌کنم که تا دیر نشده بخوانیدش. حرف‌های ارزشمند، مشمئز کننده و قابل تأمل بسیاری دارد.