برای فاطمه و حال و هوای این روز هایش:

 

 

از عمق حضورت

تا ارتفاع منظورش

قاصدک،

یک سره

می آید،

می رود

...

می آید،

می رود.

...

این بار

سلام تو را می برد انگار

...

و در گوشش نجوای تو می پیچد.

می گویی،

می گوید

...

می گویی،

می گوید.

فوتش که می کنی،

برق ، می نشیند توی چشم هایت.

 

 

 

* از دیوان شمس